همیشه از این اینکه به شعبات خاصی از محاکم به خاطر برخورد مناسب و شایسته قضاتشان سر بزنم و کسب علم کنم لذت بردهام، و همیشه شیفته این تواضع و فروتنی قضات با تجربه که سالها در ره حق و علم کوشیدهاند بودهام. اما ماجرایی را که تعریف خواهم نمود داستانیست عکس آن ، که بسیار مرا به یاد تمثیل درخت پربار و سر به زیری میاندازد.
برای اعلام وکالت و اعتراض به قرار منع تعقیب پروندهای به شهرستانی کوچک رفتم، جالب بودن ماجرا از همان اول برایم آغاز گشت که دادستان نیز برای خود شعبه رسیدگی با تعیین وقت میداشت. که البته خلاف قانون هم نیست. جالب ماجرا آنجا بود که پروندهی موکل در شعبه معنون بود و خود دادستان هم زحمت قرار منع تعقیب را کشیده بودند. بنده نیز به حسب اظهارات موکل لایحهای اعتراضیه تنظیم نمودم با مطلعی به شرح جاری « احتراماً با استعانت از درگاه احدیت و استیذان از محضرمقدس دادگاه، نظربه اینکه قرار منع تعقیب صادره به شماره … مورخ … موضوع پرونده کلاسه بایگانی … صادره از شعبه دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان … ، بنا به دلایل و مستندات ذیل الذکر بر خلاف موازین شرعی و مقررات قانونی اصدار یافته، لذا ضمن اعتراض بر حسب لایحه تقدیمی، استدعای نقض قرار صادره بر مبنای انصاف و عدالت را دارم ». در پشت درب اتاق دادستان منتظر دستور ایشان بودم که سربازی که مامور بردن اوراق و اخذ امضای ایشان بوده بنده را خطاب قرار داد که دادستان با شما کار دارند. بنده نیز بدون فوت وقت جهت اینکه شاید فرصتی هم برای دیدار و صحبت شود به داخل اتاق رفتم. اما رفتن هماناو گرفتاری هم همانا. دادستان محترم با نشان دادن برگه لایحه به بنده عنوان نمودند که این متن را شما نوشتید، کجای حرف و رأی من خلاف موازین شرع و قانون بوده است؟ شما به چه استنادی این حرفها را نوشتید؟! باید اثبات کنید، مطمئن باشید علاوه بر گزارش به کانونتان، برای شما اعلام جرم خواهم نمود، متأسفانه یکه خورده بودم ه خود را در شرایطی دیدم که گویی متهم هستم و بایدبرای اولین بار در پرونده موکلم از خودم در مقابل دادستان دفاع نمایم. با زبان الکن لب به سخن گشودم و عرض نمودم که عرایض بنده به حسب اظهارات موکل است که ذیلا به این موضوع اشاره هم شده است. اما گویی جناب دادستان دلشان از جایی دگر پر باشد و اولین بهانه به ایشان فرصت خالی شدن روحی را بدهد، بنده رابا عبارات مختلف مورد نوازش قرار دادند. القصه بنده که خود را در جایی دیدم که آتش سخن بنده در نمیگیرد، زبان به پوزش گشودم و عنوان نمودم که هیچگاه قصد بنده از درج عبارت « خلاف موازین شرعی و قانونی » خدای ناکرده اتهام و توهین نبوده که حضرتعالی بر خلاف حق و شرع و قانون قلم زدهاید و عنوان نمودم که حاضرم اگر این عبارت خاطر عالی را مکدر نموده، لایحه را مسترد نموده و لایحهای نوین در پرونده بگذارم، که با چنان پاسخی روبرو شدم که سکوت را مرجح دانستم. مدام با عباراتی همچون ( که سراسر لایحهی شما فاقد بار حقوقی و سراسر بیادبیست و فارق التحصیل داشگاه آزاد هستید و دانشگاهی که دعوت نامه میفرستد برایتان و... بنده را مورد لطف خود قرار دادند ). دادستان محترم گویی عزمی راسخ داشتند و بر این باور بودند که بنده به ایشان توهین نمودهام با درج این عبارت و به نوعی ایراد اتهام ناروا نمودهام و بابتش باید محاکمه گردم و به قول دادستان محترم که حتی حاضر بودند « تا انفصال بنده » هم پیش بروند، قطع نظر از اینکه منظور جناب دادستان مسلماً « ابطال پروانه » بوده است و نه انفصال که مربوط به مشاغل دولتیست. بنده نیز مجدداً اعلام نمودم که به هیچ وجه قصد جسارت نبوده و نیست. اما این حرفهای بنده سطل آبی بود در حریقی که در خانهای عظیم افتاده. معظم له در پایان به جهت آنکه لطف را در حق بنده تمام نموده باشد فرمودند که « حیف با خودم عهد نمودم به سگی که پارس نمیکند لگد نزنم وگرنه میدانستم با تو چکار کنم، الان بازداشتت نمیکنم تا بعداً تخلف و اعلام جرم شما را انجام دهم تا شما بدانی و دادسرای انتظامی » یک کپی از دفترچه وکالت بنده گرفت و زیر عبارت خلاف موازین قانونی و شرعی را یک خط بزرگ کشید تا بداند بعداً با بنده چه کند.
آقای لاریجانی محترم، ریاست قوه قضاییه ، اینها که گفتم داستان نبود، اتفاقاتی بوده است که در اتاق یکی از دادستان های شما در شهرستانی که « که دیگر اگر کلاهم اگر بیافتد، بر نخواهم گشت برای برداشتنش » افتادس. دادستانی که بنده و لایحه ام را به خاطر درج عبارت « خلاف موازین حقوقی و شرعی » سراسر بی ادبی دانسته بود. در حالیکه خود اینچنین الفاظی درشت در حضور سربازانش نثارم نمود. و هیچکدام را هم بی ادبی ندانست و خود را هم علم مطلق پنداشت. وگرنه اعتراض از حقوق حقه هر شخص است که رایی را خلاف واقع میداند مورد اعتراض قرار دهد و این مرجعی بالاتر است که تشخیص و تمیز میدهد که اعتراض به جا است یا خطا، نه آنکه چون به رایمان اعتراض شد برخورد شخصی بکنیم ووکیل را تهدید نماییم و به قول آن دادستان تا « انفصال » وکیل هم پیش برویم. نه اینگونه نیست. چه بسا بسیار خطا و نسیان برای بسیار بزگان پیش آید. ما که معصوم نیستیم. ریاست محترم قوه قضاییه، جایگاه وکیل اگر بالاتر از جایگاه قضات نباشد، بیشک پایینتر هم نخواهد بود، چراکه این دو به سان دو بال فرشتهی عدالتند که دوشادوش یکدیگر در جهت اثبات حق میکوشند و نه در مقابل هم و به خصم.