صفحات

حیف از آن روزگار و صد حیف از آن مَردُم.

روزگاری را در خاطر دارم وقتی مطلبی در وبلاگ یا سایتی منتشر می کردی، به شب یا صبح نرسیده سیل پیام و نظر و آمار مطالعه را می دیدی،اما حالا چه ؟! حیف . البته آن موقع ها مثل الان نبود و سرویس های وبلاگ نویسی اینقدر امکانات نداشتند اما خواننده و اهل داشتند. ولیکن چه فایده که در کشور من و یا شایدم در دنیا مردمان اسیر همه چیز آماده و کوتاه و مختصر شده اند. انگار حتی حوصله خواندن یک نوشته ۵ خطی را هم ندارند و به همان دو خط و گاهی هم یک خط راضی ترند. گمانم ما در گذشته جا ماندیم و نسل نو رسیده ( دهه ۷۰ ) دیگر دنبال چیز دیگریست. البته دهه هشتاد و نود که دیگر خدا بخیر بگذراند.
نه در مقام نقدم آمدم امروز و نه در مقام نصیحت، بارها قلم و کاغذ را برداشتم چیزی بنویسم اما بنویسم  که چه کسی بخواند و شاید که ببیند ؟! اما مهم نیست. معتقدم روزگار و تاریخ همیشه در حال چرخش است. شاید روزی هم روزگار بهتر از این شد. خب اون رو شما هم یاد من باشید. روزی که نه از فیس بوک خبری هست و نه از این پیامرسان های چرند آدم دور کن و گرفتار کن.
به امید بودن در کنار هم به امید خواندن و دیدن هرچه بیشترُ و به امید دانش و انسانیت بیشتر. شاید ...